اریک وایهنمایر اولین نابینای فاتح اورست

اریک وایهنمایر
اولین نابینای فاتح اورست در سال 2001

فاتح نابینای اورست

نویسنده کتاب بام جهان را لمس کنید  Touch the top of the world

 این بار اریک وایهنمایر اولین فاتح نابینای اورست از صعودش می گوید. کسی که وقتی به بلندای قله اورست رسید نمی توانست جهان را زیر پایش نظاره کند. کسی که در تاریکی مطلق به خورشید نزدیک شد.  او بلندترین قلل هر هفت قاره جهان را فتح کرده است.

چند سال بعد از اینکه من در سن 13 سالگی نابینا شدم، کتاب بریلی را راجع به صعود ادموند هیلاری و تنزینگ نورگی به قله اورست روانه بازار نمودم. در این کتاب، من با ترس و رغبت، دو پیشقدم را تجسم کردم که فقط 60 متر پایین تر از نوک قله در انتهای یک سطح صخره ای عمودی به ارتفاع 12 متر، که بعدها قدمگاه هیلاری نامیده شد ایستاده اند، در حالی که نومیدانه آرزو می کنند که ای کاش بتوانند از آن بالا بروند. در سال 1953 هنوز فاصله زیادی تا پیدایش کوهنوردی مدرن وجود داشت. لباس ها و چادرهای قدیمی، دماهای بسیار پایین اورست را غیرقابل تحمل و مرگ آور می ساخت. کپسول های اکسیژن، سه برابر سنگین تر از کپسول های امروزی بودند. بیماری های مهلک ارتفاع، که در آن زمان شناخت چندانی در مورد آنها وجود نداشت، باعث می شد تا مغزها متورم شده و شش ها پر از آب شوند. از آن جایی که فرستنده های کوچک رادیویی تا آن زمان اختراع نشده بودند، تا وقتی که هیلاری و تنزینگ تا فاصله چند صد متری اقامتگاه مدرن مرکزی پایین نیامده بودند، هیچ کس از صعود آن دو به قله خبردار نشده بود و وقتی هیلاری دو انگشتش را به علامت پیروزی بالا برد، جهان تازه فهمید که بالاخره اورست فتح شد.
در طول 50 سال پس از وقوع آن رویداد مهم، کوهنوردان درجه یک از سرتاسر جهان در نقطه ای بر روی دامنه های اورست جمع می شدند تا شانس خود را برای ثبت اولین رکوردها در این زمینه بیازمایند. در سال ،1978 صعود رینهولد مسنر بدون استفاده از اکسیژن ذخیره، این عقیده رایج را که مدت زمان صرف شده بدون اکسیژن مصنوعی در ارتفاع بالاتر از 7900 متر ـ در «منطقه مرگ» - باعث خواهد شد تا آسیب های جبران ناپذیری به مغز وارد آید، زیر سوال برد. در سال ،2000 بابو چیری معروف ترین شرپا، فاصله میان اقامتگاه مرکزی تا قله اورست را در مدتی کمتر از 16 ساعت طی کرد. در سال 2001 نوبت به من رسید. اگر چه اورست بر روی نقشه از نوک قله تا اقامتگاه مرکزی رسم شده است، اما من این گونه حس می کردم که در خطه ای بی انتها (و بدون نقشه) گام بر می دارم. بیشتر کارشناسان جهان این گونه تصور می کردند که یک شخص نابینا بر روی بلندترین قله جهان کاری از پیش نخواهد برد، به ویژه آنکه چندی پیش از آن هشت کوهنورد در اثر وقوع یک طوفان مهیب که هم اینک از آن به عنوان «مصیبت 1996» یاد می شود، مرده بودند. اما من 16 سال وقت صرف کرده بودم تا یاد بگیرم که چگونه راهم را بر روی یک ناحیه کوهستانی با استفاده از تیشه های یخ زده و دیرک های دراز پیدا کنم. نهایتا من به این نتیجه رسیدم که وقتی انتظارات سایر مردم به سدهایی در مقابل تو تبدیل می شود، بهترین کاری که می توان انجام داد، این است که با تمام وجود بر آنها فائق آیی.
پیش از آن، اعتراضات فراوانی وجود داشت که من قادر به پاسخگویی و مقاومت در برابر آنها نبودم، تا اینکه من به کوهی نظیر Khumbu Icefall رفتم. 609 متر سنگ های یخی در هم تنیده ـ بعضی به اندازه توپ های بیسبال و بعضی دیگر به بزرگی ساختمان های بلند ـ که دائما در حال انهدام بودند؛ زیرا یخ دائما منبسط و منقبض می شد. همان طوری که من در میان پیچ و خم های کوه در حال حرکت بودم، توانستم صدای ستون های عظیم یخ را که زوزه کشان در حال خرد شدن و سرازیر شدن به طرف پایین (بر روی سر ما) بودند، بشنوم. دقایقی بعد، نخستین سفر من همراه شد با یک سقوط رعب آور و وحشتناک در میان یک گردنه پوشیده از یخ که من به مدت 13 ساعت در آنجا به دام افتادم، واقعه ای که می توان آن را بدترین کابوس یک شخص نابینا قلمداد کرد. هیچ دو قدمی که بر می داشتم، شبیه یکدیگر نبودند، به طوری که من با حرکات زیگزاگ و مارپیچ از روی پل های باریک برفی عبور می کردم و از فراز شکاف های عمیق به روی سنگ های پوشیده از برفی که مدام در حال جابه جایی بودند، می پریدم. سرانجام، با کمک سایر اعضای تیم، من این کار را در میان این توده عظیم یخ 10 بار انجام دادم، در حالی که بروز هر اشتباه یا یک لغزش کوچک از جانب من باعث شد تا مسافتی به طول زمانی 5 ساعت را به طرف پایین سقوط کنم.

من همچنین در مورد اینکه نحوه عملکردم در ارتفاع بالاتر از 7900 متر؛جایی که مغز تا حد نامعینی رشد می کند و فقط یک گام دیگر تا ثبت یک کوشش ماندگار و تاریخی باقیمانده است،نگران بودم چگونه خواهد بود. من از این می ترسیدم که ناتوانی در بهره گیری از قوه تفکر و در عین حال محرومیت دائمی از موهبت بینایی، ترکیب بد و فوق العاده عذاب آوری را به وجود آورد (که تحمل آن از عهده من خارج باشد) با این حال، ارتفاع فوق العاده زیاد کوه باعث کند شدن حرکت سایر اعضای تیم شد، به طوری که من عملا وقت بیشتری داشتم تا تیشه ام را بر زمین بکوبم و گام های محکم تری را در برف خیس خورده کوه فرود آورم. روی قدمگاه هیلاری، من سرانجام سرشت حقیقی وجود خود را حس کردم. دقیقا شبیه توصیف شخصی هیلاری، من خودم را با یک گوه در یک شکاف عمیق نگه داشته بودم، در حالی که دست های پوشیده ام به دقت، دستگیره ها (آویزها) را نشانه رفته بودند، یکی از چکمه های چنگک دارم صخره را می شکافت و دیگری در یک لایه قطور یخه گیر می کرد. 40 دقیقه بعد، زمانی که مغزم به ندرت در خدمت جسمم بود و من احساسی شبیه به این را داشتم که در حال فشار آوردن به لایه های خیس بتن که با آنستزیا (Anesthesia) مخلوط شده اند، می باشم، هم تیمی ام «کریس موریس» ماسکش را پایین آورد، دست هایش را دور من حلقه کرد و با صدایی گرفته در گوشم گفت: «اریک من فکر می کنم که تو تا دقایقی دیگر بربام جهان خواهی ایستاد. »

فاتح نابینای اورست

بسیاری از کوهنوردان با دلیل و مدرک ثابت می کنند که فتح قله اورست، چیزی بیش از انجام یک کار سخت و طاقت فرسا در زمانه خود نبوده است و صف های طویل کوهنوردان که در انتظار صدور مجوز برای صعود به این قله هستند، آن را تا حد یک محیط خاطره انگیز و قدیمی تنزل داده است. در روزگار هیلاری، تیم های متشکل از کوهنوردان درجه یک توسط مجامع بانفوذی همچون انجمن جغرافیاشناسی سلطنتی دستچین می شدند. امروزه، یک سیاح (جهانگرد) با وزنی بیش از حد مجاز و پولی بیش از تجربه و یک شخص بدقواره نابینا و ناشناس، دسترسی یکسانی (به این کوه) دارند. دروازه ورود به دامنه های اورست بر روی همگان گشوده است و برخی منتقدین از مرگ ماجراجویی های بزرگ سخن به میان می آورند. اما تاریخچه اورست، تاریخچه جهان مدرن است، با تمام رجزخوانی ها و دشنام هایش ـ و فرصت های بی نظیر برای سعی و کوشش بشر. درباره من می توان گفت که همان ماجراجویی عظیمی که توسط کوهنوردان نخبه و استثنایی پایه ریزی شد، عینا پنجاه سال بعد توسط یک شخص نابینا و بدقواره به شکل دیگری تکرار شد. ما نمی توانیم گامی به سوی عقب برداریم و کوهستان را مسدود نماییم، زیرا این عقب نشینی، بزرگ ترین موهبت الهی نسل جدید، یعنی آزادی یک فرد برای انتخاب مسیر شخصی اش، را به ورطه نابودی خواهد کشاند.

منبع : http://www.persianarchive.com/82-3-20/sport.html


دفعات مشاهده: 13797 بار   |   دفعات چاپ: 3066 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 778 بار   |   0 نظر



CAPTCHA

همراه شویم







   

شمعدانی کیست؟

  • پایگاه اینترنتی معلولان ایران ـ شمعدانی ـ به منظور اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به تک تک افراد جامعه کشورعزیزمان ایران راه اندازی شده است.
    شمعدانی به یک درد مشترک می پردازد.
  • درد قریب به بیست میلیون شهروند ایرانی یعنی " معلولیت " ؛ شهروندانی که با موضوع معلولیت دست به گریبانند حال یا خود عضوی دچار معلولیت دارند یا یکی و شاید دو یا سه یا ... نفر از اعضای خانواده اشان معلولیت دارند یا عضو تیم بزرگ و دلسوز توانبخشی ایران می باشند.
  • در شمعدانی می توانید از اهم اخبار معلولان، مناسب سازی محیط های شهری ( چه در همین تهران خودمان و چه در روستای خود شما)، بحث و جدلهای دولتمردان درباره معلولان، ورزش، قوانین و مقرارت کشوری و بین المللی، مقاله های مفید و سودمند و هر مطلبی مرتبط با معلولیت آگاه شوید.

اشتراک در خبرنامه

لطفاً نشاني پست الكترونيك خود را برای دريافت اطلاعات و اخبار پايگاه در كادر زير وارد كنيد.

آمار سایت

  • كل کاربران ثبت شده: 53 کاربر
  • کاربران حاضر در وبگاه: 0 کاربر
  • ميهمانان در حال بازديد: 53 کاربر
  • تمام بازديد‌ها: 25116122 بازدید
  • بازديد 24 ساعت قبل: 2188 بازدید

شمعدانی حمایت می کند


کلیه حقوق این وب سایت متعلق به شمعدانی | پایگاه اینترنتی معلولان ایران می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2024 All Rights Reserved |

Designed & Developed by : Yektaweb