زندگی یک مـاراتن است

 | تاریخ ارسال: 1393/3/20 | 

زندگی یک مـاراتن است


آهنگ صدایش پشت تلفن می‌گوید که از آن شخصیت‌های «دعوتگر» است؛ از آنهایی که با اشتیاقشان یکجوری آدم را فرامی‌خوانند که نمی‌توانی به آنها «نه» بگویی.
«فاطمه قمصری» را می‌گویم؛ یکی از خواهران کم‌بینای قمصری که مدال قهرمانی «گلبال» را بارها به خانه آورده است، گاهی به تنهایی و زمانی به همراه خواهر کوچک‌ترش «سعیده» که او هم کم‌بیناست و البته قهرمان ملی رشته گلبال. قرار گفت‌وگویمان با خواهران قمصری را در یکی از روزهای تمرین آنها در باشگاه«جانبازان و معلولان شهید هرندی» هماهنگ می‌کنیم. در گیرودار انجام هماهنگی‌های لازم با مسئولان باشگاه، فاطمه‌ از راه می‌رسد. چند دقیقه بعد سعیده‌ هم به جمع ما اضافه می‌شود. فاطمه کارشناس علوم اجتماعی است و سعیده روانشناسی کودکان استثنایی خوانده و در این رشته کارشناسی گرفته است. فاطمه از سال 73 ‌، ورزش حرفه‌ای را شروع کرده و از سال 79 در کنار گلبال، دوومیدانی را هم دنبال می‌کند. سعیده ‌اما بیشتر وقتش صرف گلبال می‌شود. هر دو خواهر قهرمان قمصری تردید ندارند که اگر حمایت والدینشان نبود، امروز اینجای زندگی نایستاده بودند. اگرچه هنوز هم برای رسیدن به قله، تلاش می‌کنند.

یادتان می‌آید بین شما و خانواده‌تان به خاطر کم بینایی شما مشکلی پیش آمده باشد؟
فاطمه: مشکل در هر خانواده‌ای هست اما یادم نمی‌آید مسئله‌ای میان ما و اعضای خانواده‌مان به‌وجود آمده باشد. زمانی که به خاطر کم بینایی‌ام در خواندن خط افراد عادی مشکل پیدا می‌کردم، برای انجام تحقیقات دانشگاهی از برادرم می‌خواستم تا کار تایپ تحقیقم را انجام بدهد یا پدرم مطالبی را برایم بنویسد.

سعیده: مشکلی بین من و اعضای خانواده‌ام وجود نداشته. شاید هم پیش آمده و آنها طوری حلش کرده‌اند که اصلا متوجه وجودش نشده‌ام.

همیشه کارهایتان را خودتان انجام می‌دهید یا حاضرید از بقیه هم کمک بگیرید؟
فاطمه: ما معمولا کارهایمان را خودمان انجام می‌دهیم. اگر لازم شد در درجه اول از اعضای خانواده‌ام کمک می‌گیرم اما اگر بیرون از منزل باشم و نیاز به کمک داشته باشم، حتما این کار را می‌کنم. اگر قبلا در مورد کمک خواستن و حس ترحم بعضی افراد نسبت به‌خودمان، می‌پرسیدید می‌گفتم این ترحم برایم آزاردهنده است اما امروز فرهنگ مردم و رفتارشان تا حد زیادی تغییر کرده. الان حس خاصی نسبت به آن رفتار ترحم‌آمیز مردم ندارم و اگر کمک بخواهم، حتما کمک می‌گیرم.

(سعیده هم حرف فاطمه را تأیید می‌کند.)

یعنی این احساس باعث شده شما ارتباط کمتری با دیگران داشته باشید؟
فاطمه: کنار آمدن با این مسئله سخت بود، چون تعامل بین افراد وابسته به نوع ارتباط آنهاست که اگر راه آن قطع شود، خلأ و سکوت میان آنها حکمفرما می‌شود. فکر می‌کنم باید دنبال یک راه دیگر بود. این موضوع در مورد من صادق است. چون به خاطر معلولیتم ارتباط دیداری‌ام با دیگران کم شده از ارتباط شنیداری و کلامی استفاده می‌کنم تا بتوانم رابطه‌ام را با دیگران حفظ کنم.

سعیده: باید در آن شرایط قرار بگیرم. فکر می‌کنم اگر ارتباط به‌طور مقطعی قطع شود، از راه‌های دیگر می‌شود دوباره ارتباط را برقرار کرد.

رشته تحصیلی‌ای هم که انتخاب کردید نشان می‌دهد این علاقه به برقراری ارتباط در شما وجود داشته است.
فاطمه: من به تحصیل در رشته «تاریخ»، «فلسفه» و«روانشناسی» علاقه داشتم اما زمانی که کنکور دادم در این رشته قبول شدم. من کارشناس علوم اجتماعی از دانشگاه آزاد هستم. هرچند این تحصیلات در نگاه من به زندگی تأثیرگذار بود و توانستم در ارتباطات اجتماعی با مردم با اعتماد به نفس بیشتری عمل کنم. می‌دانید شاید این تأثیر به خاطر خود دانشگاه بود اما هر چه بود به من کمک زیادی کرد.

سعیده تو هم اتفاقی در این رشته قبول شدی؟ روانشناسی کودکان استثنایی رشته‌ای است که احساس قوی و روحیه مناسب می‌خواهد. تو اینها را در خودت سراغ داری؟
نه، اینطور نیست. از دوران مدرسه کار با این کودکان را دوست داشتم. وقتی در این رشته با کودکان استثنایی آشنا شدم احساس کردم مشکل بینایی من در مقابل آنها مشکل بزرگی نیست و می‌شود با وجود کم بینا بودن کارهای بزرگی انجام داد. هرچند تاکنون موفق نشدم شغلی در ارتباط با رشته تحصیلی‌ام بیابم اما در دلم آن حسی که شما گفتید را پیدا کرده‌ام. فکر می‌کنم با دانش و مشکلی که خودم هم قسمتی از آن را تجربه‌کرده‌ام می‌توانم با این کودکان ارتباط برقرار کنم.

شما دو خواهر موفق هستید؛ هم تحصیل‌کرده‌اید، هم ورزشکاران موفقی هستید. با شرایطی که شما دارید حتما خانواده‌تان خوب از شما حمایت کرده‌اند، اینطور نیست؟
فاطمه: پدر و مادرم همیشه تلاش کرده‌اند محیط امن و آرامی برای ما فراهم باشد تا برای انجام فعالیت ورزشی در کنار تحصیل مشکلی نداشته باشیم. یادم است برای شرکت در تمرین‌های ورزشی مورد‌علاقه‌ام باید به نقاط مختلف شهر می‌رفتم و این خانواده من بودند که مرا در این شرایط حمایت کردند.

سعیده: مشوق من برای ورزش کردن پدر و مادرم بودند. یادم هست همیشه به من می‌گفتند که استعدادت برای ورزش مناسب است. آنها هیچ‌چیز را از ما دریغ نکردند اما مهم‌تر از مسائل مالی برای فرزندانی مثل ما، حمایت روحی و روانی خانواده اهمیت پیدا می‌کند. ما به اندازه کافی با مشکلاتی که داریم، دست و پنجه نرم می‌کنیم، اگر پدر و مادر به‌عنوان بزرگ‌ترین پشتیبانان فرزندان نخواهند این حمایت روحی را از ما داشته باشند که دیگر چیزی از ما نخواهد ماند.

بازیکنان کم‌کم برای تمرین کردن وارد سالن می‌شوند. فاطمه و سعیده گفت‌وگو را با عذرخواهی قطع می‌کنند و به استقبالشان می‌روند. در حال معرفی کردن خودم به دوستان آنها هستم که فاطمه دست‌شان را می‌گیرد و برایشان توضیح می‌دهد تا برای دست دادن به سمت من هدایتشان کند.

در جمع نابیناها راحت‌تر هستید یا افراد عادی؟
فاطمه: زمانی که در مدرسه نابینایان تحصیل می‌کردم ترجیح می‌دادم با افراد همنوع خودم معاشرت کنم اما حالا فکر می‌کنم باید با کل جامعه در ارتباط بود چون از تعامل با افراد جدید است که ایده‌های جدید، شکل می‌گیرد.

سعیده: در وهله اول در جمع کم‌بیناها و نابیناها احساس راحتی می‌کنم. ممکن است دفعه اول حضور در جمع افراد بینا کمی مشکل باشد اما من توانایی آن را دارم که در اجتماع به خوبی با آنها ارتباط برقرار کنم.

شده در میان همین افراد عادی، سنگینی نگاه را حس کنید؟
فاطمه: بله گاهی ولی نسبت به آن بی‌تفاوت شده‌ام چون توانایی‌هایم را قبول دارم. شاید چون مردمی که با من هم‌صحبت نشده‌اند نمی‌دانند که من توانمندی‌هایی دارم که در ظاهرم مشخص نیست.

سعیده: بله اما به آن اهمیت می‌دهم. یادم هست یک‌بار سوار اتوبوس شدم و تمام مسافران با دیدن من شروع به دعا‌خواندن کردند. نگاه خیلی از مردم به نابیناها و کم‌بیناها ترحم‌آمیز است چون اغلب فکر می‌کنند یک فرد نابینا یا کم‌بینا قادر نیست هیچ کاری انجام دهد. متأسفانه فرهنگ ما به افراد آموزش داده که نسبت به قشر معلول ترحم کنند.

اما شما که خلاف این را ثابت کرده‌اید...
سعیده: بله، گاهی پیش آمده با کسی هم‌صحبت شده‌ام و برایش توضیح داده‌ام که در کنار ورزش کارهای متفرقه هم انجام می‌دهم اما اغلب برایشان عجیب است. 3 تن از دوستان خواهران قمصری لباس‌های تمرینشان را می‌پوشند و به جمع ما می‌پیوندند. وقتی از آنها در مورد خصوصیات اخلاقی فاطمه و سعیده سؤال می‌کنم همگی لبخند می‌زنند. آزاده کیانی می‌گوید: تا به حال رفتار ناآرامی از فاطمه ندیده‌ام. با کسی دعوایش نمی‌شود و صفت بدی هم نمی‌شود در وجودش پیدا کرد. مریم جعفرزاده هم پشت حرف او را می‌گیرد: فاطمه شخصیت آرامی دارد اما هنگام ورزش کردن هیجانی عمل می‌کند. در حالی که سعیده، بسیار پرشور و انرژی است. فائزه مظفری هم می‌گوید: خواهران قمصری از بهترین دوستان ما هستند و اگر کمبودی در تمرین داشته باشیم از آنها کمک می‌گیریم.

خواهران قمصری در موفقیتشان نقش تلاش را پررنگ‌تر می‌بینند یا شانس را؟
فاطمه: بیشتر تلاش را قبول دارم اما شانس هم تا حدی مؤثر است چون ممکن است انسان در محیطی قرار بگیرد که در یک روز و لحظه خاص، کسی او را ببیند و کشفش کند اما به‌طور کلی معتقدم همیشه کسی بالای سرم هست که هوایم را دارد تا روزی دیده شوم.

سعیده: به‌نظرم هر دو مهمند. نقش تلاش را نمی‌شود انکار کرد اما بعضی جاها شانس هم خیلی مهم است.

اما به‌نظر می‌رسد در زندگی یک روشندل یا کم‌بینا مهارت حرف اول و آخر را می‌زند. شما به‌دلیل نابینا بودن باید مهارت زندگی بدون چشم را بیاموزید؛ مثلا چگونه لباس پوشیدن، چگونه راه رفتن در شهر. چگونه امورات شخصی خود را انجام می‌دهید؟
فاطمه: زندگی امروز یک زندگی مدرن است که برای سپری کردن آن باید مهارت داشته باشی. ما حتی از رسانه‌ها می‌شنویم برای تشکیل زندگی زناشویی آموختن یکسری از مهارت‌ها لازم است. اگر در مورد من مهارت آموزی را بررسی کنیم، این علاقه بیشتر خودش را نشان می‌دهد. بنابراین مایلم اگر جایی وجود دارد که مهارتی را به‌طور خاص به من آموزش می‌دهند در کلاس‌های آن شرکت کنم. تصور می‌کنم در این دنیا داشتن چشم می‌تواند یک امتیاز نباشد، بلکه کسی که مهارت بیشتری در زندگی آموخته می‌تواند از یک آدم بینا حرف بیشتری برای گفتن داشته باشد.

سعیده: اگر قرار باشد انسان چند مهارت داشته باشد، اول باید روی یکی از آنها تمرکز کند و بعد به سراغ بقیه برود. هرچند زندگی این روزها حتی بین افراد بینا هم به یک ماراتن شبیه شده است؛ ماراتنی که هرکس مهارت بیشتری داشته باشد، فرصت‌های بیشتری دارد. پس در جمع ما هم طبیعی است که افراد ماهر، زندگی بهتر و راحت‌تری داشته باشند.

در این سن و سال اگر بخواهید زندگی را از نگاه خودتان برای ما تعریف کنید، چه می‌گویید؟
سعیده: زندگی عرصه تلاش است. باید قله‌های زندگی را فتح کرد تا احساس خوشبختی بیشتری داشت.
فاطمه: زندگی...

حرفش را قطع می‌کند و می‌گوید اگر اجازه ‌دهید من به این سؤال پاسخ ندهم. می‌گویم میل خودت است. اگر چیزی آزارت می‌دهد می‌توانی به این سؤال پاسخ ندهی. می‌گوید چیز آزاردهنده زیاد است اما من به خاطر آن جواب شما را نمی‌دهم که فکر می‌کنم تجربه زندگی ما شاید برای آنها که این گزارش را می‌خوانند قابل درک نباشد. می‌دانید دنیای ما کمی خاص است!

تماشای فیلم با اعضای خانواده

علم پزشکی، کم بینایان و نابینایان را در 3دسته جداگانه جای داده؛ گروه‌هایی تحت عناوین «ب1- ب2 و ب3». اگر فردی مشکل بینایی داشته باشد و در گروه ب1 جای بگیرد یا نابینای مطلق است یا در حد دیدن نور و سایه، توانایی دیداری دارد‌ اما کم بیناهای گروه ب2 قادرند تا 3-2متر اطراف خود را ببینند. می‌ماند افراد کم بینایی که در گروه ب3 دسته بندی می‌شوند این افراد کم بینا می‌توانند بیشتر از 5 متر از فضایی را که در آن قرار دارند ببینند. وضعیت بینایی فاطمه و سعیده قمصری، آنطور که خودشان می‌گویند وضعیتی است در میانه گروه ب2 و ب3. بینایی خواهران قمصری در حدی است که می‌توانند از نزدیک تلویزیون تماشا کنند. البته خودشان می‌گویند گاهی تلویزیون برای آنها کارکرد رادیو را پیدا می‌کند و فقط صدای فیلم‌ها را از آن گوش می‌کنند و بیشتر اوقات حضور اعضای خانواده‌شان است که به آنها در دنبال کردن داستان فیلم کمک می‌کند چون قسمت‌های صامت فیلم توسط اعضای خانواده برای آنها بازگو می‌شود.

تفاوت‌ها رخ می‌نماید

مطالعه یکی از فعالیت‌هایی است که فاطمه و سعیده به‌عنوان فعالیت‌های روزانه‌شان از آن نام می‌برند. فاطمه علاقه‌مند به مطالعه رمان است و وقتی می‌خواهد بین خوانندگان آواز سنتی از آنهایی نام ببرد که به صدایشان علاقه دارد، نام «علیرضا افتخاری» و «سالار عقیلی» را به زبان می‌آورد اما صحبت از موسیقی پاپ که می‌شود فاطمه از «احسان خواجه امیری» یاد می‌کند و ترانه‌های «دکتر افشین یداللهی» که به شعرهای آن علاقه‌مند است. سعیده هم مثل خواهرش بیشتر اوقات فراغتش را به مطالعه اختصاص می‌دهد. او هم هر وقت فرصتی برای مطالعه پیش بیاید به سراغ رمان می‌رود و البته مطالعه کتاب‌های مذهبی و مجلات را در روز فراموش نمی‌کند. هر چند سلیقه سعیده در انتخاب رمان با سلیقه خواهرش همخوانی دارد اما در علاقه‌مندی‌هایشان به شعر و شعرا و خوانندگان آنقدرها شبیه هم نیستند؛ چون آنطور که سعیده می‌گوید در میان خوانندگان صدای «محسن چاوشی» را به بقیه ترجیح می‌دهد و اگر هم قرار باشد در خلوتش شعری بخواند، سراغ شعرهای «نیما یوشیج» می‌رود.

همه فن حریف‌ها

‌آشپزی و خیاطی هنرهایی هستند که فاطمه قمصری هم به آنها علاقه‌مند است و هم در آنها دستی بر آتش دارد. البته مروارید بافی و بافندگی هم جزو هنرهایی هستند که فاطمه به آنها آراسته است اما آنطور که می‌گوید اگر زمینه آموختن تخصصی هر یک از این هنرها برایش فراهم شود، یکی از هنرجویان پروپاقرص این کلاس‌ها خواهد بود. سعیده با آنکه به مطالعه کتاب علاقه‌مند است اما در ساخت زیورآلات سنگی آنقدر تبحر پیدا کرده که نمایشگاهی با محصولات دست ساز خودش در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تهران برگزار کند که عوایدش به نفع نابینایان و کم‌بینایان شهر جمع‌آوری شود. آنطور که سعیده می‌گوید فقط مسئله بینایی اینگونه افراد نیست که برایشان مشکل ایجاد می‌کند. بیماری‌هایی در افراد کم بینا هست که نیاز به درمان و تهیه هزینه درمان دارد. سعیده قمصری در این راه پیشقدم شده، علاوه بر اینکه ماساژدرمانی را هم جزو یکی از مهارت‌هایش ثبت کرده است.

مناسب‌سازی‌ نامناسب

خواهران قمصری هم با وجود مشکل کم بینایی‌شان مثل همه ما در این شهر زندگی می‌کنند. توی پیاده‌رویی قدم می‌گذارند که هرچند با سنگ‌های برجسته، برای عبورشان مناسب‌سازی‌ شده، اما به گفته خودشان در خیلی از جاها مثل پیاده‌روهای میدان بهارستان با پارک کردن موتورها عملا برای نابینایان غیرقابل‌استفاده شده‌اند. حتی بسیاری از مسیرهای مناسب‌سازی‌ شده برای کم‌بینایان و نابینایان فقط از جهت رنگ با بقیه مسیر پیاده‌رو‌ها تفاوت می‌کنند. آنطور که فاطمه می‌گوید سنگ‌های مسیر پیاده‌روی نابینایان در یکی از خیابان‌های محل زندگیشان در منطقه 14 تهران فقط از لحاظ رنگ با بقیه مسیر تفاوت دارند و برجسته‌سازی‌ نشده‌اند. پای سفرهای درون شهری هم اگر در میان باشد هر دو از وسایل نقلیه عمومی استفاده می‌کنند. بنابراین اتوبوس و بیش از آن، مترو وسیله‌هایی هستند که خواهران قمصری برای تردد در شهر آنها را انتخاب می‌کنند.

سپیدی ناب قهرمان شدن

اگر قرار باشد یک نفر حسش را برای دیگرانی که آن حس را تجربه نکرده‌اند، توصیف کند، کار یک مقدار سخت می‌شود. اینجور وقت‌ها باید رفت سراغ حس‌های مشترک بین انسان‌ها یا رنگ‌هایی که همه آدم‌ها به آن رنگ‌ها حس خوبی دارند. قهرمان بودن آن هم از نوع ملی‌اش باید همینطور باشد؛ ما که تجربه‌اش نکرده‌ایم اما خواهران قمصری چندین بار روی سکوی قهرمانی ایستاده‌اند و مدال هم به گردن آویخته‌اند. فاطمه می‌گوید: حس قهرمان ملی یک حس خوب است که به انسان احساس غرور می‌دهد؛ چون در آن لحظه خاص انسان را در سرفرازی مملکتش سهیم می‌کند . سعیده اما حس قهرمان بودن در سطح ملی را با رنگی تعریف می‌کند که عقیده دارد همه انسان‌ها به آن علاقه‌مند هستند. سعیده می‌گوید من احساس می‌کنم اگر قرار باشد حس یک قهرمان ملی را توصیف کنم باید از رنگ سفید کمک بگیرم چون این رنگ، پر است از احساس قدرت و فکر نمی‌کنم کسی باشد که رنگ سفید را دوست نداشته باشد.

پدرخانواده:
دوست دارم دخترانم به‌خودشان متکی باشند

سید هاشم قمصری، پدر خواهران قمصری است. او می‌گوید: شرایط جسمی دختران من خواست خدا بوده و من و مادرشان سعی کرده‌ایم هر امکانی که برای پیشرفتشان لازم است برای آنها فراهم کنیم؛ مثلا یادم است زمانی که فاطمه و سعیده به مدرسه نابینایان می‌رفتند، محل کار من و منزل ما در خیابان «فداییان اسلام» قرار داشت در حالی که مدرسه دخترانم در محدوده خیابان «پاسداران» واقع شده بود. برای همین بچه‌ها هر روز مشکل ایاب و ذهاب داشتند و گاهی از سرویس جا می‌ماندند. من هم به خاطر راحتی رفت‌وآمد دخترانم به مدرسه، منزلمان را جابه‌جا کردم تا آنها به مدرسه نزدیک باشند و خودم هر روز مسافت طولانی منزل جدید تا خیابان فداییان اسلام را برای رفتن سر ِ کار طی می‌کردم. زمانی هم که دخترم در دانشگاه کرمان پذیرفته شد با دوندگی فراوان او را به دانشگاه آزاد تهران منتقل کردیم تا مشکلاتش به هنگام زندگی و تحصیل در شهرستان دوچندان نشود.

آقا هاشم خاطرات کودکی دختران کم بینایش را اینگونه به یاد می‌آورد: به هر حال مسئله کم‌بینا بودن دختران من تا حدی برای آنها مشکل‌زا بوده است. من از کودکی آنها را با محیط جامعه آشنا کردم تا در برخورد با افراد بینای جامعه مشکلی نداشته باشند. یادم است 20 سال پیش بود؛ یکی از دخترها اصرار زیادی کرد تا به سینما برویم. هرچه تلاش کردم قانعش کنم که سینما برای تو مفهومی ندارد، نتوانستم. بالاخره روزی او را به همراه بقیه فرزندانم به سینما بردم. مدتی از حضور او روی صندلی سینما و آغاز فیلم نگذشته بود که متوجه شد نمی‌تواند مثل بقیه افراد فیلم را تماشا کند. خیلی ناراحت شد و گریه مفصلی کرد. آن روز دخترم را به همراه بقیه فرزندانم از سینما بیرون آوردم و دلداری‌اش دادم. بعد از آن اتفاق بود که دخترها کم‌کم با شرایط متفاوت زندگی‌شان آشنا شدند.

برادر خانواده:
خودتان را جای ما بگذارید!

«مهدی قمصری» دلِ پُردردی دارد؛ از مسئولانی که درخشش خواهران کم بینایش و امثال آن دو را نادیده می‌گیرند و از مردمی که با بزرگنمایی معلولیت فاطمه و سعیده، چشم‌هایشان را روی توانمندی‌های خواهران قمصری می‌بندند. مهدی قمصری برادر بزرگ‌تر خواهران قمصری شکایت دارد از همه پچ‌پچه‌هایی که به خیال نابینایی خواهرانش، یک وجب آن‌طرف‌تر از گوش‌های شنوای فاطمه و سعیده، در همین کوچه و خیابان‌ها زمزمه می‌شود که چشم‌های کم‌بینای دخترانی توانمند را دستاویز تمسخر قرار‌می‌دهند. وقتی از مهدی قمصری در مورد حسی که نسبت به قهرمانی خواهرانش دارد، می‌پرسم، می‌گوید: از این بابت خوشحالم اما دلم می‌خواهد خواهرانم آینده روشنی پیش رو داشته باشند. من از ارگان‌ها و سازمان‌های مربوطه انتظار دارم در نحوه رسیدگی‌ به ورزشکاران نابینا و کم بینا تجدیدنظر کنند. وقتی دخترانی با شرایط فاطمه و سعیده و توانمندی‌های قابل تحسین آنها، اغلب اوقاتشان را به ورزش و گذراندن اردوهای چند روزه برای سربلندی کشورمان اختصاص می‌دهند، فرصت انجام هر کاری را از خود سلب می‌کنند؛ بنابراین منصفانه است شرایطی برای آنان فراهم شود که برای ورزشکاران و قهرمانان ملی در سایر رشته‌های ورزشی مهیا شده است. چه بسا ورزشکاران کم‌بینا و نابینا به توجه و رسیدگی مادی و معنوی مسئولان نیاز بیشتری داشته باشند. مهدی قمصری می‌گوید: متأسفانه بعد از کسب پیروزی‌های متعدد توسط تیم ملی گلبال که خواهرانم در آن حضور دارند، این موضوع حتی در رسانه‌ها هم منعکس نشد و این برخورد نتیجه‌ای جز دلسرد کردن ورزشکاران نابینا وکم‌بینا و خانواده‌های آنها در پی ندارد.

از مهدی قمصری در مورد خاطراتی که از خواهران و مشکلات آنها به یاد دارد، می‌پرسم و او می‌گوید: بارها هنگام حضور در خیابان با نگاه‌ها و سخنان نسنجیده و نادرست مردم مواجه شدیم که گاهی باعث می‌شد خواهران من انگیزه‌شان را برای حضور در جامعه از دست بدهند و دوباره با تشویق‌های خانواده به وضعیت قبلی‌شان برمی‌گشتند. این در حالی است که توانایی آنها بسیار بیشتر از آن چیزی است که ما فکر می‌کردیم. آنها علاوه بر انجام دادن کارهای خودشان، مسئولیت بعضی از کارهای دیگران را هم به‌عهده می‌گیرند. این قضیه به تربیت درست پدر و مادرم و پذیرش این وضعیت توسط خواهرانم مربوط می‌شود. مهدی قمصری می‌گوید: پیشنهاد من به خانواده‌هایی که اعضای کم بینا یا نابینا در میان خود دارند این است که همیشه نقاط قوت این افراد را به آنها یادآوری کنند و از هیچگونه حمایتی در موردشان دریغ نکنند. من تا وقتی بتوانم‌ حامی خواهرانم هستم اما می‌خواهم فقط چند دقیقه خودتان را جای ما بگذارید تا ذره‌ای از احساسمان را درک کنید.

منبع: همشهری آنلاین


دفعات مشاهده: 2921 بار   |   دفعات چاپ: 956 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 19 بار   |   0 نظر



CAPTCHA

همراه شویم







   

شمعدانی کیست؟

  • پایگاه اینترنتی معلولان ایران ـ شمعدانی ـ به منظور اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به تک تک افراد جامعه کشورعزیزمان ایران راه اندازی شده است.
    شمعدانی به یک درد مشترک می پردازد.
  • درد قریب به بیست میلیون شهروند ایرانی یعنی " معلولیت " ؛ شهروندانی که با موضوع معلولیت دست به گریبانند حال یا خود عضوی دچار معلولیت دارند یا یکی و شاید دو یا سه یا ... نفر از اعضای خانواده اشان معلولیت دارند یا عضو تیم بزرگ و دلسوز توانبخشی ایران می باشند.
  • در شمعدانی می توانید از اهم اخبار معلولان، مناسب سازی محیط های شهری ( چه در همین تهران خودمان و چه در روستای خود شما)، بحث و جدلهای دولتمردان درباره معلولان، ورزش، قوانین و مقرارت کشوری و بین المللی، مقاله های مفید و سودمند و هر مطلبی مرتبط با معلولیت آگاه شوید.

اشتراک در خبرنامه

لطفاً نشاني پست الكترونيك خود را برای دريافت اطلاعات و اخبار پايگاه در كادر زير وارد كنيد.

آمار سایت

  • كل کاربران ثبت شده: 53 کاربر
  • کاربران حاضر در وبگاه: 0 کاربر
  • ميهمانان در حال بازديد: 66 کاربر
  • تمام بازديد‌ها: 25195916 بازدید
  • بازديد 24 ساعت قبل: 2946 بازدید

شمعدانی حمایت می کند


کلیه حقوق این وب سایت متعلق به شمعدانی | پایگاه اینترنتی معلولان ایران می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2024 All Rights Reserved |

Designed & Developed by : Yektaweb