آخرین تصویر زندگیام حرم امام حسین(ع) بود
مریم سمائی:
آنروز که خورشید در قاب چشمانش نشست و سیاهی را در آغوش خود کشید، مرد قصه ما چشمانش را روی تمام بیعدالتیها و قدرتطلبیها بست تا دیدگانش همیشه روشن بماند با نوری از شمسههای خورشید.
مرد که سالها با لنز دوربینش جوانمردیها را به تصویر کشیده و جنایتها را به جهانیان نشان داده است 10سالی میشود که با چشمانی لبریز از نور و روشنایی و با ارادهای آهنین هنوز تصاویر را در قاب دوربینش حک میکند و سکوت چشمانش خللی در کار و علاقهاش ایجاد نکرده است.
حمید بهمنی، مرد تصویربردار گزارش ماست که اولینهای بسیاری را در کارنامه زندگیاش ثبت کرده و تصویرهای زیادی از دوربین او به یادگار مانده است. بهمنی کسی است که بدون هیچ آموزشی با چتر پاراگلایدر به مناسبت سالگرد ورود آزادگان به ایران در آسمان ایران و بر فراز آبهای نیلگون خلیجفارس به پرواز درآمد و از وجب به وجب خاک این سرزمین جاویدان تصویر گرفت. او نخستین خبرنگاری است که به گفته مایکل، خبرنگار جنجالی ضدآمریکایی و اسپانیایی تبار، در 3جنگ پشت سر هم (ایران و عراق، عراق و کویت و عراق و آمریکا) حضور داشته و تصویربرداری کرده است.
وی که سال 82 و هنگام فیلمبرداری از جنگ عراق و آمریکا، بیناییاش را از دست داد علاوه بر مشکل بینایی، نارسایی تنفسی هم دارد و این روزها کیف اکسیژن به جای دوربین، یار همیشگیاش شده است با این حال هنوز محکم و استوار، تصاویر زیبایی را خلق میکند.
می گوید: «متولد 7آبان 42هستم. در شهر آمل به دنیا آمدم و چند سالی را با لباس خاکی جبهه به وطنم خدمت کردم. جنگ که تمام شد به سرزمین سرسبز شمال برگشتم و کار تصویربرداری را در سال68 از واحد خبر مرکز سیمای مازندران شروع کردم. همزمان با آغاز بهکار شبکه جهانی جامجم به تهران آمدم و 8 سال را نیز در این شبکه و در جمع پیشکسوتان و قدیمیهای صدا و سیما پشت سر گذاشتم. چند سالی هم در شبکههای یک و 3 مشغول بهکار شدم. در شبکه یک با برنامه قدیمی «ورزش و مردم» شروع بهکار کردم و پای ثابت این برنامه بودم و از آنجا که همیشه بهدنبال کارهای نو بودم در کار تصویر و ولهسازی وارد شبکه 3 و برنامه زنده شدم. تصویربرداری از کنار زمین فوتبال در لیگ برتر که ایدهای نو در ایران بود از کارهای من است. کاری را که همه با دوربین روی پایه انجام میدادند من با دوربین روی دست انجام میدادم و ۹۰ دقیقه در کنار زمین، هیچ کدام از پرتابها و کرنرها را از دست نمیدادم».
عشق به سرزمین سرسبز شمال
درحالیکه به ظاهر به سختی نفس میکشد، میگوید: «دلم برای دوران بچگیام تنگ شده است». لبخندی روی لبانش نقش میبندد و تصاویر خاطرات گذشته در پیش دیدگان تاریکش مجسم میشود.
«در خانوادهای مذهبی به دنیا آمدم. مادرم سیدبود و پدرم نظامی. یک برادر و 6خواهر دارم. برادرم جانباز شیمیایی است. دوران کودکی و نوجوانی خوبی داشتم. خانوادهام ورزشدوست بودند؛ مادر و پدرم هر دو پرسپولیسی بودند. من هم پرسپولیسی هستم ولی مادرم خیلی پرسپولیس را دوست داشت. پدرو مادرم هر دو تحصیل کرده بودند. مادرم فوت کرده اما سایه پدر خوشبختانه هنوز بالای سرمان است. من و برادرم هر دو به ورزش علاقه داشتیم؛ برادرم بوکس کار میکرد و من رشته اصلیام دو ومیدانی بود ولی فوتبال هم بازی میکردم؛ آن هم در آمل و تیم منتخب استان. در رشته دوماراتن قهرمان سوم و چهارم کشوری ایران و همدوره حسین فاضلی بودم. علاقه شدید به ورزش داشتم، به درس هم علاقه داشتم اما ورزش برای من خیلی مهم بود.»
برایشان صلح و آرامش دعا کردم
در 8سال دفاعمقدس تصویربردار نبود اما تصاویر جنگ هنوز مثل همان روزها برایش زنده است. خدمت مقدس سربازی را در جبهههای جنگ گذراند و البته از طرف بسیج هم بهصورت داوطلبانه به جبهه رفت.
در عملیات والفجر مقدماتی، والفجر یک و والفجر 2 حضور داشت، در عملیات والفجر 2 بود که بر اثر اصابت ترکش از ناحیه پای چپ مجروح شد. از او میپرسم، وقتی وارد کشور عراق شدید و دیدید کشوری که سالها پیش با سرزمین مادری شما جنگید و جوانانش را به خاک و خون کشید الان گرفتار جنگ است چه حسی داشتید؟ بدون معطلی میگوید: «جنگ نابودی و نیستی است اصلا جنگ نفرتآور است و نمیتوان به آن حسی داشت و مطمئنا هیچکس حتی برای دشمنش گرفتار شدن در جنگ را نمیخواهد. من وارد کشوری شدم که روزگاری به کشورم تجاوز کرده بود. بچههای ما در شهر «تنومه» اسیر شدند و وحشتناکترین شکنجهها را تحمل کردند یا زیر شکنجه شهید شدند اما یادآوری این خاطرات هم نفرتی در من ایجاد نکرد؛ چرا که جنگ و نابودی را برایشان نمیخواستم. به هر حال این کشور، کشوری شیعهنشین است و دیدن غم همنوع زن و مرد نمیشناسد. پیر و جوان نمیشناسد، جنگ تر و خشک را با هم میسوزاند. اصلا جنگ تماما خشم و نفرت است.میگوید: به هر حال بودن در کشوری که روزی به سرزمین مادریات حمله کرده اصلا حس خوشایندی نیست. خصوصا وقتی که وارد استخبارات بصره شدم؛ جایی که در دوران جنگ تحمیلی، پدران و برادران ما در چنین محیط مخوفی در اسارت بودند و هر روز بهطور اسفناکی با وسایلی که هنوز از آن دوران باقی مانده بود شکنجه میشدند. من از محلهایی تصویربرداری کردم که روزگاری دست و پای آزادههای ما را در آنجا از هم باز میکردند و میکشیدند تا اطلاعاتی را که دارند فاش کنند. تصویربرداری از سلولهای انفرادی و ابزارهای شکنجه واقعا دردناک بود. با این حال وقتی گرفتاری مردم عراق را در جنگ دیدم خوشحال نشدم و تنها از خداوند خواستم که صلح و آرامش را در این منطقه برقرار کند. در جنگ اخیر عراق، کشورهای انگلیس، آمریکا، ایتالیا، ژاپن، اسپانیا، اوکراین و حتی اسرائیل حضور داشتند و فرماندهان نظامی و افسران ارشد کویت نیز با لباسهای آمریکایی و بهصورت کاملا استتار شده در کنار فرماندهان آمریکایی و انگلیسی بودند و چون به منطقه و موقعیت جغرافیایی آن اشراف داشتند میتوانستند در این زمینه به آنها کمک کنند.
تصویر جنایتها را دارم
با یادآوری روزهایی که درعراق بوده چهره در هم میکشد و میگوید: «در این جنگ تمام ابزارآلات جنگی و سلاحهای شیمیایی و هستهای بهکار رفت. محیط به اورانیوم، انواع سلاحهای جنگی، خشم و هرآنچه که فکر کنی، آلوده بود. آمریکاییها به دور از هیچ واهمهای عراق را تبدیل به یک آزمایشگاه کرده و حدود 2200تن اورانیوم ضعیف شده در جنگافزارها، گلولهها، پوکهها و سلاحهایی که در دست داشتند استفاده کردند و حتی سربازهای آمریکایی هم نمیدانستند که گلولههایی که به کمر وصل کردهاند اورانیوم ضعیف شده است. آمریکاییها حتی به نیروهای خود هم رحم نمیکنند. قدرتطلبی انسان را وادار به انجام هر کاری میکند، درست مثل کشور آمریکا که حتی به مردم سرزمین خود هم رحم نمیکند. وقتی در سال 87 وجود اورانیوم ضعیف شده تأیید شد برخی از این سربازها از فرط عصبانیت فرماندهان خود را کشتند. من و هزاران نفر دیگر قربانی قدرتطلبیها شدیم. چشمها و ریههایم بر اثر اورانیوم ضعیف شده در جنگ آمریکا علیه عراق آسیب دید با این حال با همان چشمهایی که دیگر کم سو شده بود و جهان را تیره و تار میدید ایستادم و 11روز در عراق از جنایتها تصویربرداری کردم».
زیباترین تصویر؛ اهتزاز پرچم 3 رنگ کشورم
از او میپرسم که بهترین و بدترین تصاویری که با دوربین ثبت کرده چه تصاویری بوده است، میگوید: «زیباترین تصاویری که با دوربین خود ثبت کردم مربوط به زمانی میشد که در میادین ورزشی حضور داشتم و با لنز دوربین خود اهتزاز پرچم 3 رنگ جمهوری اسلامی ایران را به تصویر میکشیدم. اهتزاز پرچم و نواختهشدن سرود ملی برای من بسیار نشاطآور و ارزشمند بود».
من هر کجا که با دوربین وارد میشدم سعی میکردم که بهترین و زیباترین تصاویر را ثبت و ضبط کنم.
با این حال تصاویر تلخی هم با دوربین من ضبط شده است؛ مثلا در جنگ بوسنی و هرزگوین، یک دختر 6-5ساله عروسکش را در آغوش کشیده بود و در کنار ساختمان خرابهای اشک میریخت و این دانههای اشک یکی یکی از مژگان سیاهش به روی گونه میچکید از تلخترین تصاویری است که در خاطرم مانده یا کودکان افغانی که در شهر ویرانشده خود بهدنبال پدر و مادر خود میگشتند و با ناامیدی به هر سو نگاه میانداختند تا بلکه آشنایی را ببینند تلخترین صحنههایی است که دل هر بنی بشری را به درد میآورد.
کودکان مظلومترین قربانیهای نگاه قدرتطلبانه دولتمردان هستند و بیهیچ گناهی در تاریخ بشریت سرگردان و بیپناه زیرچکمههای دشمن له میشوند.
تصویری که واکنش ضدآمریکایی در جهان ایجاد کرد
بهمنی عاشق قاب گرفتن از لحظات ناب است. تصاویر مربوط به جنگ بوسنی و هرزگوین، حمله آمریکا به عراق و افغانستان کار ذهن خلاق، چشمهای تیزبین و دستهای پرقدرت او است.
میگوید در جنگ آمریکا علیه کشور عراق تصویری را ضبط و مخابره کردهام که نگاه مردم دنیا را نسبت به قدرتطلبان آمریکایی تغییر داده و موجب شده که واکنش ضدآمریکایی در سراسر جهان برپا شود؛ در واقع این تصویر از معدود تصاویری است که رسانههای خارجی در همان زمان از آن استفاده کردند و یادگاری است که هنوز هم از شبکههای خارجی پخش میشود. این تصویر در واقع همان صحنهای بود که سربازان آمریکایی با لگد در خانهای غیرنظامی را میشکنند و وارد خانه میشوند. دوربین من همراه با نظامیان آمریکایی وارد خانه شد و تصویری دیگر از جنایات آمریکاییها را ضبط و ثبت کرد. در این خانه زندگی جریان داشت، مادری کودکش را در آغوش کشیده بود و برایش لالایی میخواند که نظامیان وحشی آمریکایی به این خانه بیدفاع هجوم بردند و رعب و وحشت را برای اعضای آن هدیه آوردند. نظامیان آمریکایی درحالیکه گونی بر سر پیرمرد عراقی میکردند با قنداق تفنگ بر سرش کوبیدند و زمانی که یکی از سربازها متوجه حضور من در خانه شد با فریاد اسلحه را به سمت من نشانه رفت اما من پاسپورت خبرنگاری به گردنم بود و نمیتوانستند کاری کنند.
ناگهان جهان در سکوتی محض فرو رفت
با خودت فکر میکنی دنیا چه فراز و نشیبهایی که ندارد! مردی که روزگاری تمام چشمهای دنیا را مسحور تصاویر خود کرده بود و بیداری را برای آنها به ارمغان میآورد اینک تمام دنیا را با سکوتی محض نظاره میکند. منطقه آلوده به رادیواکتیو و اورانیوم ضعیف شده بود وقتی بمبی در نزدیکی بهمنی منفجر شد و صورت و چشمان او را مجروح کرد.
خودش در اینباره میگوید: روز دوم یا سوم کاریام بود که از ایران با تلفن ثریا (تلفن ماهوارهای) با ما تماس گرفتند و گفتند که به هیچ عنوان به اشیای زمینی دست نزنید چرا که منطقه آلوده است. من به همراه دوربینم در منطقهای پشت یک سرباز آماده به شلیک 2 زانو روی زمین نشسته بودم که بمبی در نزدیکی ما منفجر شد و بر اثر موج انفجار، دوربین از دست من جدا شد و خودم با صورت به زمین افتادم. وقتی بههوش آمدم در بیمارستان صدام بودم. دکتر بریتانیایی از پذیرش من امتناع میکرد اما پزشکان عراقی برایش توضیح دادند که من خبرنگار خارجی هستم. وقتی بالای سرم آمد و وضعیت چشمانم را دید همان موقع گفت که چشم راستش را از دست داده و چشم چپش هم بهزودی بیناییاش را از دست میدهد و باید سریعتر این منطقه آلوده را ترک کند. اما من بعد از مجروحیت حدود 11روز با چشمان آسیب دیده و با تب و لرز ایستادم و کارم را دنبال کردم چرا که من نماینده کشورم بودم، هزینه بالایی برای ثبت تصاویر شده بود و ما میخواستیم به دنیا ثابت کنیم که چیزی از رسانههای خارجی کم نداریم و آنها از تصاویر ما استفاده میکنند.
تصویر حرم سیدالشهدا(ع) آخرین تصویر زندگیام بود
وقتی از آخرین تصویری که با چشمانش ثبت کرده میپرسم، میگوید: در نجف اشرف درگیری خیابانی بود که من به سمت در چوبی بزرگی رفتم و آن را هل دادم و وارد خانهای شدم که سراسر نور و امید است. به خادم آنجا گفتم که من ایرانی و شیعه هستم. او هم اجازه ورود داد. شیعهها که جز اهلبیت کسی را ندارند، بنابراین خانه امیرمومنان علی(ع) مامن من شد و در آنجا آرام گرفتم.
در حرم، من بودم و ضریح مولایم علی(ع). دوربینم را در دست گرفتم و از ضریح بهطور کامل فیلمبرداری کردم. انگار تمام دنیا منتظر بود که من گوشه گوشه حرم را برایشان به تصویر بکشم. از کیفم یک بلوز آبی در آوردم و ضریح را تمیز کردم. نجوا و دعا کردم و با چشمانی خونبار، گریه کردم. من با چشم کم بینایم به شهر کاظمین و سامرا هم رفتم و از ضریح امامان تصویربرداری کردم. در کربلا هم بعد از زیارت حرم حضرت ابوالفضل(ع) به زیارت سیدالشهدا امام حسین(ع) رفتم و آخرین تصویر زندگیام را در قاب چشمانم ثبت کردم. ضریح آقا امام حسین(ع) آخرین تصویری است که من با چشمانم دیدم و بعد از آن بود که 2 چشم من برای همیشه نابینا شد.
دنیایم زیبا شده است
به این موضوع ایمان دارم که نابینایی من هدیهای از طرف خداست؛ خدا خودش این موهبت را به من داده بود و بعد پس گرفت. همیشه فکر میکنم که چقدر خداوند مرا دوست داشته که بین این همه انسان مرا انتخاب کرده و این هدیه را به من عطا کرده است.
همانطور که دست شما وسیله کار شماست برای خبرنگاری، چشم من هم وسیله کارم بود و برای یک تصویربردار چشم، همهچیز است. با این حال خدا را شکر میکنم که این عنایت را به من داشت که همهچیز را نشانم بدهد و آخرین صحنهای که در چشمانم قرار میدهد تصویر حرم سیدالشهدا(ع) باشد. من در اینجا دوست دارم این را هم بگویم که آن موقع که بینا بودم نابینا بودم و حالا که نابینا هستم در واقع بینا هستم. الان همهچیز را با چشم دل میبینم و خوشحالم که از دنیای قبلی وارد دنیای جدید شدهام.
مردان بیادعا، ساخته مردی بیادعا
چندین کلیپ ازجمله یادگار زخم، عطر گل یاس و چندین وله ورزشی و مستند تلویزیونی را پیش از نابیناشدن ساخته بود. مستند مردان بیادعا هم ساخته بهمنی در زمان نابینایی است. این مرد استوار هنوز هم تصاویر شگفتانگیزی را با چشم سر که نه، با چشم دل خلق میکند و هنوز به گفته خودش با دوربین رفاقت دارد، مستند مردان بیادعا مستندی درخصوص جانبازان نابیناست که در 20قسمت 15دقیقهای برای شبکه تهران ساخته شد. این مستند در شهرهای شلمچه، اروندکنار، آبادان، خرمشهر و اهواز ضبط شده و فلاش بکی به 8سال دفاعمقدس است. بهمنی به غیراز مردان بیادعا 3 برنامه دیگر هم ساخته است. «سکوت سرشار از ناگفتههاست»، «صدای رنگ باران» و «رنگینکمان نیمهشب» ازجمله کارهای بهمنی بعد از مجروحیت است. فیلم «رنگینکمان نیمهشب» با رویکرد بیان معضلات اجتماعی افراد نابینا ساخته و به دبیرخانه جشنواره فیلم پروین اعتصامی ارسال شد تا در ششمین جشنواره داوری شود. در این جشنواره از میان ۸۰۰اثر ارسالی، حمید بهمنی بهعنوان بهترین کارگردان، انتخاب شد.
اولین مجری نابینای تلویزیون
خودش درباره فعالیتهایش میگوید: علاوه بر این مستندها که ساختهشده هماکنون در حال کار در برنامههای ورزشی و فرهنگی هستم. برای برنامه ورزش و مردم گزارش تهیه میکنم، تهیهکننده برنامه راهیان ورزش از شبکه ورزش هستم و همچنین کار اجرا انجام میدهم.حمید بهمنی آنقدر نجیب و کم توقع هست که در طول مصاحبه گلایهای از کسی نکند اما در لفافه میگوید که بعد از مجروحیت خیلیها مرا از یاد بردند، از من دور شدند و حتی یک تلفن هم به من نزدند و جویای حالم نشدند. شاید فکر میکنند که من نگاه مادی به آنها داشته باشم اما خدا را شاکرم که تا حالا دستم را جلوی بنی بشری دراز نکردهام و همیشه روزی من را خداوند رسانده است و هنوز محکم و استوار بر سر زندگی خود ایستادهام و در اینجا جا دارد که از همسر عزیزم بهخاطر بودن در کنارم تشکر کنم.
ندا فرشته زندگیام است
صحبت به ندا که میرسد صدایش طنینانداز و بغضآلود میشود. صدایش میلرزد و چشمانش بارانی میشود. ندا همان فرشته خانه حمید است که داروهایش را آماده و مرتب میکند، لباسهایش را میشوید و شیکترینش را بر تن همسر میکند. این فرشته زمینی که سالها گزارشگر و گوینده شبکه العالم بوده چندسالی است که از ناحیه صورت و بدن آسیب جدی دیده و علاوه بر سوختگی در قسمت دستها و حنجره و بدن دچار مشکل تنفسی هم هست. با این حال بردبارانه از یک نابینا پرستاری میکند. بهمنی بغضش میشکند وقتی میگوید که خیلی سخت است که نمیتواند ندا را ببیند.
زندگی بازیها با ما داشت، روزهایی بود که ما در مقابل هم مینشستیم و چشم در چشم هم با هم صحبت میکردیم اما الان خیلی سخت است که نمیتوانم ندایم را ببینم. ندا به من اعتماد به نفس میدهد. این زن آنقدر خوب و مهربان است که وقتی دوست من «مایکل» خبرنگار جنجالی و ضدآمریکایی اسپانیا، مهمان خانه ما شد و کارهای ندا برای من را دید گفت که او یک فرشته است و من یک فرشته در خانه تو دیدم. گاهی میشود که ندا مشکل تنفسی پیدا میکند و وقتی اکسیژن به او نمیرسد بیهوش میشود. من هر چه ندا را صدا میزنم جوابی نمیشنوم و روی زمین مینشینم و تمام خانه را دست میکشم تا او را پیدا کنم. وقتی هم که پیدایش میکنم نمیتوانم کاری برایش انجام دهم و در این مواقع است که دنیا برایم تنگ میشود و خیلی سختی میکشم.اینها را نمیگویم که دل کسی برایم بسوزد یا به ما ترحم کنند؛ اینها واقعیتهایی است که ما پذیرفتهایم و باز هم خدا را شکر میکنیم.
کیف اکسیژن جای دوربین را گرفت
آن روزها دوربینش یار همیشگیاش بود؛ کسی حمید بهمنی را بدون دوربین نمیدید. هر جا که میرفت دوربین هم کنارش بود؛ حتی وقتی که میخواست بخوابد دوربین را کنارش میگذاشت و همین موضوع یکبار او را سوژه عکاس ژاپنی کرد. اصلا به قول خودش رفیق و دوست بودند با هم، قهر و آشتیها داشتند، همدل و همزبان بودند؛ اما این روزها یارش کیف اکسیژن شده. این را با خنده میگوید و با اشاره به کیفی که در سمت چپش قرار داده، ادامه میدهد: به جای آن دوربین سنگین 20کیلویی الان این کیف اکسیژن است که همیشه کنار من و در دستان من است. انگار قرار نیست من هیچ وقت سبک راه بروم. این را میگوید و دوباره میخندد.
اجنبیهای مدعی
فروردین سال 82، زمانی که همه در تعطیلات نوروز به سر میبردند از طریق آبادان، خرمشهر، شلمچه و با تشریفاتی که باید انجام میشد وارد دروازه عراق شدیم و به شهر «تنومه» که نخستین شهر عراق و در فاصله 45کیلومتری مرز است رسیدیم. از آنجا پس از طی پل شطالعرب به شهر بصره وارد شدیم. در آن محل فرمانده نظامی بصره که یک فرمانده انگلیسی بود از ما کارت خبرنگاری خواست، آنجا بود که بغض گلوی من را فشرد و با خودم گفتم: ما 8سال جنگیدیم و از آب و خاک کشورمان دفاع کردیم و نگذاشتیم که چکمه اجنبی به خاک کشورمان برسد اما الان یک فرمانده اجنبی که نه عراقی است و نه از شهروندان آن محسوب میشود از آن سوی آبها آمده و مدعی حفاظت از این کشور میشود و از ما پاسپورت میخواهد. اینجا واقعا دلم به حال اوضاع اسفناک این کشور سوخت و خدا را صدهزار بار شکر کردم که چنین ملت غیوری داریم که با دل و جان ایستادند و یک وجب از خاک خود را به بیگانه واگذار نکردند. واقعا ملت ما 8سال مردانه جنگید و دفاع ما یک دفاعمقدس و جانانه بود.
زمانی که من وارد کشور عراق شدم خیلی چیزها برای من فلاشبک میخورد؛ یعنی برمیگشتم به دوران دفاعمقدس؛ به دورانی که تمام دنیا بسیج شده بود و با تمام نیرو؛ چه به لحاظ شیمیایی و چه به لحاظ سلاحهای پیشرفته به صدام ملعون کمک میکرد تا علیه کشور ما بجنگد.
منبع: همشهری آنلاین
شمعدانی کیست؟
- پایگاه اینترنتی معلولان ایران ـ شمعدانی ـ به منظور اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به تک تک افراد جامعه کشورعزیزمان ایران راه اندازی شده است.
شمعدانی به یک درد مشترک می پردازد. - درد قریب به بیست میلیون شهروند ایرانی یعنی " معلولیت " ؛ شهروندانی که با موضوع معلولیت دست به گریبانند حال یا خود عضوی دچار معلولیت دارند یا یکی و شاید دو یا سه یا ... نفر از اعضای خانواده اشان معلولیت دارند یا عضو تیم بزرگ و دلسوز توانبخشی ایران می باشند.
- در شمعدانی می توانید از اهم اخبار معلولان، مناسب سازی محیط های شهری ( چه در همین تهران خودمان و چه در روستای خود شما)، بحث و جدلهای دولتمردان درباره معلولان، ورزش، قوانین و مقرارت کشوری و بین المللی، مقاله های مفید و سودمند و هر مطلبی مرتبط با معلولیت آگاه شوید.
اشتراک در خبرنامه
لطفاً نشاني پست الكترونيك خود را برای دريافت اطلاعات و اخبار پايگاه در كادر زير وارد كنيد.
آمار سایت
- كل کاربران ثبت شده: 53 کاربر
- کاربران حاضر در وبگاه: 0 کاربر
- ميهمانان در حال بازديد: 188 کاربر
- تمام بازديدها: 25406272 بازدید
- بازديد 24 ساعت قبل: 3681 بازدید